برادرم..
سلام...
دیگه نوشتنم نمیگیره..ازم نخواید بیام بنویسم..
وقتی جیگرم تیکه تیکه شده چطور میتونم بیام بنویسم..3 ماه از مرگ مامانم نگذشته که برادرمو هم از دست دادم..
تازه داشتم به نبود مامانم عادت میکردمو به زندگی عادیم بر میگشتم که این مصیبت رو سرمون آوار شد..
هیچی نمیتونم بگم..لال شدم..فقط سکوت ..موندم خدا از جون من چی میخواد..چطور میتونم این داغو تحمل کنم..داغونم..داغون..
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و نهم بهمن ۱۳۹۲ ساعت 8:26 توسط ساره
|
ساره هستم سال79 ازدواج کردم ویه پسر دارم زندگیه خوبی دارم وبه اصطلاح خوشبختم اما نمیدونم چرا نمیتونم از این خوشبختی لذت ببرم شاید به این دلیل که....